تاریخ انتشار: 16 دی 95 | بازدید: 1709 مرتبه | دیدگاه: 0
اشتراک گزاری چاپ

با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

کوچه رو به بن بست

كوچه اى رو به بن بست
انتهاى كوچه، تراژدى دستانى كوچك ،روايت داستان قديمىِ بودن را مى سرايد
آنهم با،،
زخم آرشه بدست زخمىِ پسرك كولى بر چهره ى مندرس سازى فرتوت
صدايي دلنشين كوچه را از آن خود كرده
نمى فهمى ،ساز مى خواند، يا كه از دردى جانكاه ، سخت مى نالد
آن بالا ،پنجره اى باز مى شود
سرماى كوچه ،گرماى خانه را به آغوش مى كشد
دستى غرييه ،قريب با انسانيت ، اسكناسى را به نسيم مى سپارد
اسكناس با آواى ساز چون رقاصان سماء تا سقوطى بالاتر از صعود به دور خود مى چرخد
چشمان پسرك كولى ،به بودن خيره مى شود ،بودن از پسِ اسكناسى كه هنوز در آسمان مست و سرگشته اسير ترانه ى سازى محزون است
و من گم مى شوم در كوچه اى كه نامش بن بست است

جاويد(دکتر جواد کاکویی مدیرارشد بیمارستان آتیه)
کوچه رو به بن بست