پسرم نارس بدنیا اومد و به علت مشکلات متعدد،با وزن 1600بدنیا اومد و خیلی حساس و ظریف بود،چند هفته اول بلافاصله بعد از شیر میخوابید ،طوری که باید بیدارش میکردم که شیر به اندازه کافی بخوره،بعدش که دلدردهای کولیکیش شروع شد،فقط تو بغل و در حال راه رفتن میخوابید اونم به سختی و گاهی ساعتها باید راه میرفتیم تا خوابش ببره،بعد از دو سه ماه،فقط زیر سینه میخوابید،این هم سخت بود چون اگر استثنائا من کاری داشتم ،هیچ کس دیگه نمیتونست بخوابونتش و سخت به من وابسته بود چون فقط شیر خودمو میخورد و اصلا شیشه یا پستانک نخورد،بعد از پنج ماهگی،به پیشنهاد روانشناس،مادر عزیزم،عادتش داد که روی پا با تکون های آروم بخوابه،چون روانشناس آرشا معتقد بود اگر عادت کنه زیر سینه بخوابه هم وابستگیش خیلی زیاد میشه و من دیگه نمیتونم از کسی کمک بگیرم،هم از شیر گرفتنش سخت میشه،اوایل که رو پا می خوابید،انگشت میخورد تا خوابش ببره،بعد شروع کرد به آواز خوندن،موقع خواب انقدر آواز میخونه تا خوابش ببره،من هم باهاش هم صدایی میکنم،و اگر ببینم نمیخوابه ،آوازم نمیخونه،خودم شروع میکنم مثه خودش آواز میخونم مثلا میگم آ آ آ،با لحن های مختلف،بعد یه نگاه به من میکنه و میخنده بعدش خودش شروع میکنه آواز خوندن،بعد کم کم میخوابه،هر چی هم بیشتر خوابش میگیره آوازش سوزناک تر میشه:smiley:ما بهش میگیم مرثیه خواب .این تجربه من بود،مرسی.ولی چیزی که مطمینم اینه که نباید به زور بخوابونیمشون و اگر خوابشون میاد هم باید سریع پاسخ بدیم و شرایطو واسه خواب آماده کنیم،در غیر اینصورت ،در هردو مورد عصبی و ناراحت و لجباز میشن.