آمادهکردن کودکان برای رفتن به مدرسه بهویژه آن گروهی که تجربه جدایی از مادر را ندارند، اهمیت بسیاری دارد. بسیاری از مادران تمایل دارند تا بدانند در فرصت کم باقی مانده تا بازگشایی مدارس باید چه اقداماتی را انجام دهند که کودک آمادگی رفتن به مدرسه و جدایی از مادر را داشته باشد.
در همین زمینه ابوالقاسم عیسیمراد، مدیرکل امور تربیتی و مشاوره وزارت آموزشوپرورش گفت: دانشآموزانی که تجربه حضور در مهدکودک و پیشدبستانی را ندارند در اغلب اوقات برای رفتن به مدرسه و جدایی از مادر اضطراب دارند و همین موضوع باعث میشود که گاهی کودک به سختی از مادر جدا شود.وی افزود: والدین باید چند هفته قبل از بازگشایی مدارس درخصوص مدرسه، معلم و کلاس درس برای فرزند خود صحبت کنند و حتی صبحها رأس ساعتی که کودک باید به مدرسه برود او را از خواب بیدار کرده و در مسیر مدرسه تردد داشته باشند تا کودک محیط را از نزدیک ببیند.
مدیرکل امور تربیتی و مشاوره وزارت آموزش و پرورش ادامه داد: مادر باید کودک را برای رفتن به مدرسه تشویق کند و کیف، کفش و لوازمالتحریر مدرسه را با همراهی کودک و انتخاب وی تهیه کند و در فرصت باقیمانده داستانهایی را برای کودک بگوید که در آن شخصیت اصلی داستان به مدرسه میرود و با اتفاقهای جالبی مواجه میشود.
عیسیمراد تصریح کرد: مادران سعی کنند با استفاده از روشهای مناسب مانند گذاشتن کودک در خانه اقوام به مدت یکی، دو ساعت در طول روز و همراهکردن او با کودکان همسنوسال خودش به تدریج وابستگی کودک را به خود کم کنند.
چرا برخی کودکان از مدرسه میترسند؟
فریده فلاح فیروزآبادی در بررسی دلایل این معضل در وبلاگ بچههای کلاس اولی من، چند دستهبندی را مشخص میکند:
ترس از محیط مدرسه
چند روز دیگر قرار است حسین به مدرسه برود، لباس فرمش آماده شده و کیف و کفش و وسایلش را به کمک مامان خریده و موهایش را هم کوتاه کرده و حالا قرار است یک پسر منظم و مرتب و باسواد شود. اما او هنوز به پای مامان و بابا آویزان میشود که میخواهم در خانه بمانم و نمیخواهم به مدرسه بروم. تا حالا چند بار وسایل مدرسهاش که منظم و مرتب توی کمدش چیده شده بود، گم شده و مامان کلی خانه را گشته تا آن را پیدا کرده است. بیخبر از اینکه حسین به امید اینکه وقتی وسایل نباشد به مدرسه راهش نمیدهند آنها را پنهان میکرده است. مامان نمیداند علت ترس حسین چیست. او در مهدکودک و پیشدبستانی هیچ مشکلی نداشته، اما حالا نمیخواهد به مدرسه برود و میگوید بگذارید بیسواد باشم! اما بیایید با مامان حسین فکر کنیم چه چیزهایی میتواند حسین کوچولو را بترساند؟
ترس از بچههای بزرگتر
مامان تحقیق میکند و متوجه میشود در میان بچههای مجتمعی که در آن زندگی میکنند یک پسر کلاس سومی هست که بر سر موضوعی با حسین دعوایش شده و او را تهدید میکند. وقتی میپرسد که این بچه کدام مدرسه میرود متوجه میشود او هممدرسهای پسرش است. حسین هیچچیز نمیگوید، اما شاید وقتی آن پسر زورگویی کرده و حسین زیر بار نرفته، تهدید کرده باشد که در مدرسه تلافیاش را سرش درمیآورد. مامان تصمیم میگیرد برای جلوگیری از این ترس حسین او را برای چنین شرایطی آماده کند.
با او به مدرسه میرود و به او یاد میدهد اگر اعتراض یا شکایتی داشت به چه کسانی و کجا مراجعه کند. او به حسین یاد میدهد با بچههای بزرگتر به جاهای خلوت نرود و خصوصا اگر با کسانیکه او را تهدید میکنند تنها ماند سریع محل را ترک کند. مامان به حسین یاد میدهد اگر زورش نمیرسد، وقتی کسی به او حمله کرد فرار کند و همزمان با فریاد از دیگران کمک بخواهد.مادر به کودک اطمینان میدهد با ناظم مدرسه صحبت کرده و از او خواسته حواسش به حسین باشد. مادر او را آماده میکند، اما همزمان حواسش هست که او را متقاعد کند میلیونها کودک دارند درس میخوانند و بیرون از خانه آنقدر هم که او میترسد ناامن نیست. مادر برای مراقبت بیشتر از حسین، او را خود به مدرسه میبرد و میآورد.
ترس از بزرگشدن
مادر بهخاطر میآورد یک بار که در مورد بزرگ شدن او و رفتنش به مدرسه با هم صحبت کردهاند حسین گفته نمیخواهد به این زودی بزرگ شود. او هنوز کودک است و نمیتواند مثل پدر هر روز سر کار برود!
شاید حسین از بزرگ و جدی شدن مسائل واهمه دارد. به همین دلیل مادر او را به مدرسه میبرد و همه جاهایی را که برای تفریح و ورزش بچهها تجهیز شده است به او نشان میدهد. او از دوستان جدیدی صحبت میکند که در مدرسه پیدا خواهد کرد و روزهایی که دیگر دلش برای خانه تنگ نمیشود بلکه برای مدرسه و دوستان و معلمانش دلتنگ خواهد شد.
ترس از رهاشدن
یک روز مریم و مادرش به خانهحسین آمده بودند و بچهها با هم بازی میکردند. مریم مدام اسباببازیهای حسین را به مادرش نشان میداد و میگفت باید از این برایم بخری. مادر مریم یکدفعه گفت: کی بشه بری مدرسه از دست تو یکی هم خلاص بشم.مادر حسین به یاد آورد که حسین وقتی این حرف را شنید توی فکر رفت و مادر مریم میگفت مریم میگوید: شما دیگر دوستم ندارید و میخواهید مرا بفرستید مدرسه که از دستم خلاص شوید!
مادر حسین با خودش میگوید: نکند حسین هم همین فکر را میکند؟ به همین دلیل از حسین میخواهد بازی را کنار بگذارد و کنار او بنشیند و همراه پدرش برای او تعریف میکنند وقتی کوچک بود چقدر ضعیف و ناتوان بود و چقدر وقت زیادی باید صرف میکردند تا از او مراقبت کنند و به او گفتند که کمکم بزرگتر شد و مدرسه رفتن اولین قدمی است که مستقل برمیدارد و بابت این موضوع بابا و مامان خیلی خوشحال هستند چون او حالا بچه عاقلتر و مستقلتری شده است نه اینکه کلا مستقل شده باشد یا رهایش کرده باشند.
مادر او را سخت در آغوش میکشد و میگوید: تو پیر هم که بشوی پسر عزیز خودمی.
پای صحبت مشاور
مادر نکاتی را نیز از مشاور مدرسه کودکش میآموزد. او میگوید:
- مدرسه، ناظم و معلم را وسیله تهدید کودک قرار ندهید.
- سعی کنید علت اصلی ترس کودک را پیدا و آن را حل کنید.
- از سرزنش و مقایسه و تحقیر فرزندتان پرهیز کنید و دوستداشتن او را مشروط به مدرسه رفتن نکنید و به او نگویید مدرسه رفتن عامل دوست داشته شدن اوست و اگر مدرسه نرود مادرش نمیشوید.
- دلیل مدرسه رفتن را برای کودک میتوان یک قانون اجتماعی بیان کرد.
- با او در مورد مشکلات مدرسه نرفتن یا به دست نیاوردن شغل مناسب در صورت مدرسه نرفتن، صحبت نکنید.
- به او توانایی مراقبت از خود را در مدرسه بیاموزید و سعی کنید حتی اگر کودک سردرد و سایر علایم اضطراب را نشان داد، او را از مدرسه رفتن معاف نکنید چون بهزودی این علایم از بین میرود، اما در خانه ماندن این حالتها را تثبیت میکند.
- وقتی کودک از مدرسه به منزل برمیگردد، حتما باید یکی از اعضای خانواده در کنار او باشد.
- اجازه دهید کودک درباره احساسش در مورد مدرسه صحبت کند. اگر لازم شد والدین ساعاتی را در دفتر مدرسه بمانند تا کودک میان ساعات کلاس با دیدن آنها آسوده شود و کمکم این حضور کاهش یابد. میتوان ساعات حضور کودک را در مدرسه کمکم افزایش داد.
سلامت نیوز: نقش خانواده در کاهش اضطراب کلاس اولیها