نقش بازی در رشد شخصیت كودكان:
رشد هوشی :
یكی از فرضیههای روانشناسی این است كه بازی رشد هوشی را تسریع میكند. در تأیید این فرضیه نتایح پژوهشها نشان میدهد كودكانی كه فاقد هرگونه اسباببازی هستند و یا امكانات اندكی برای بازی دارند، به لحاظ شناختی از همسالان خود عقبتر هستند. علاوه بر این، فرزندان خانوادههای كمدرآمد نسبت به كودكان طبقة متوسط كمتر در بازیهایی كه به شكل «نقش بازی كردن» انجام میشود شركت میكنند. بنابراین بعضی از روانشناسان معتقدند یكی از دلایلی كه كودكان طبقة كمدرآمد پس از ورود به مدرسه با مشكلات یادگیری روبهرو میشوند، این است كه كمتر بازی میكنند، بازیهای آنان چندان پیچیده نیست و نسبت به بازیهای كودكان طبقة متوسط از تنوّع كمتری برخوردار است. اگر بپذیریم كه بازی برای رشد هوشی اهمیت دارد، در این صورت آشنا كردن كودكان با بازی یكی از عواملی است كه رشد شناختی را تسهیل میكند.
«فیلیپس لون استیامن» كه یكی از مبلغان مزایای بازی است، برنامههایی ترتیب داد تا كودكان خانوادههای كمدرآمد به اسباببازی دسترسی پیدا كنند. به مادران نیز آموخته شد كه چطور با فرزندانشان و اسباببازی آنها بازی كنند. در این برنامه اسباببازی وسیلهایست برای تحریك كلامی و روابط محبتآمیز رشد شناختی را تسهیل میكند. شاید نتایج مؤفقیتآمیز این برنامه بیشتر ناشی از این جنبه باشد تا صرف وجود اسباببازیها.
بهطور كلّی، كودكان پیشدبستانی بیشتر از راه حواس و یا بهتر بگوییم توسط ارگانیسم (خود) یاد میگیرند تا از تفكر منطقی. هر چند حواس مبنای فیزیولوژیك دارند، اما بازی بهترین مربی كودكان بهشمار میرود. بعلاوه، بازی مهارتهای كودكان را در نگاه كردن، انطباق چشم و دست، شناختن اشیاء، درك فاصلهها - فهمیدن مفاهیم مربوط به خود، بوها و مزهها و مانند آن را افزایش میدهد. تمامی این فعالیتها میباید ضمن بازی بهگونهای غیرمستقیم آموخته شوند.
عملكرد كودكان از طریق اعمال روانی - حركتی برای رشد و تكامل ذهنی آنان امری حیاتی است. كودك یك گیرندة طبیعی جستجوگر و كاشف و یك پردازشكنندة اطلاعات است. اما باید امكاناتی برایش فراهم شود تا بتواند به اعمال یادگیری بپردازد. با اشیاء تعامل كند و حواس خود را ورزش دهد تا بتواند بر اساس تواناییهای بالقوه و قابلیتهای خود برای سازمان دادن به تجاربش، دنیای خارج را در ذهن خود بسازد. بنابراین، هرچه كودك یادگیرنده فعالتر باشد بیشتر یاد میگیرد و هر اندازه بیشتر یاد بگیرد، هوش او بیشتر رشد میكند و هر اندازه كه هوش او بیشتر رشد كند، بیشتر یاد خواهد گرفت. بازی واسطة یادگیری است. كودك در هنگام بازی، آزادانه آزمایش میكند و بر اساس نتایج آزمایش خود تجربه كسب میكند و از طریق بازی تجربیات خود را درونی میكند. برای مثال، كنجكاوی دربارة آهنربا در پنج سالگی نگرش علمی را برای سالهای بعد میپروراند.
كودك از طریق بازی به ۳ نوع یادگیری اساسی دست مییابد:
۱. یادیگری دربارة خود به انضمام رشد خودپندارة مثبت و احساس شایستگی.
۲. یادگری دربارة دیگران و جهان پیرامون و توانایی توسعة آگاهی خود نسبت به دیگران.
۳. یادگیری حلّ مسائل: كودك نیاز دارد اظهار نظر كند و كاوش نماید.
برای مثال، هر كودكی نیاز دارد كه از چگونگی كار آنها آگاهی یابد و زمانی كه به كمك نیاز دارد، میتواند از دیگران كمك بگیرد. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت كه دو عامل استعداد (فرصت و امكان یادگیری) و راهنمایی درست برای خوب یاد گرفتن ضرورت دارد؛ در بازی كودك فرصت پیدا میكند تا نیروهای بالقوه خود را به نیروهای بالفعل تبدیل كند و تحت راهنماییهای مناسب بر یادگیری خود بیافزاید.
بازیهای ذهنی مثل شطرنجبازی، حلّ جدولها و یا مسائل سادة حساب كه باعث رشد هوش، استدلال و شخصیت اطفال میگردند. در بازیهای ذهنی كودك مجبور به فكر كردن، استدلال كردن و حلّ كردن مسائل هستند.
بهطور كلّی می توان گفت كه نخستین پیروزی بزرگ انسان در یادگیری، كسب مهارت در بهكار بردن حواس میباشد و كودك در بازی از طریق لمس كردن، دست مالیدن، بهكار انداختن حواس بخصوص بساوائی، چشایی و بویایی حواسش را رشد و توسعه میدهد.
كودك از طریق بازی در واقع میتواند خود را بشناسد كه نقاط ضعف و قوت او چیست؟ آیا فرمانده است یا فرمانبر؟ تابع است یا متبوع؟ آرام است یا شلوغ؟ حالت تهاجم دارد یا تسلیم؟ همچنین، بسیاری از صفات و خصوصیات كودك مثل شجاعت یا ترس یا مهر و خشم و ابتكار از طریق بازی است كه كشف میشوند.
- رشد اجتماعی:
بازی در رشد اجتماعی كودكان تأثیر چشمگیری دارد. كودكان اغلب برای اوّلینبار از راه بازی گروهی به ارزش كوذكان دیگر كه بدون آنان بازی مقدور نیست پی میبرند. آنان یاد میگیرند كه چگونه از طریق بازی یكدیگر را قبول داشته باشند. دربارة قوانین بازی توافق كنند و گروهی به بازی بپردازند. مفهوم همكاری، پیروزی بر گروه رقیب، شكست، همچشمی و برتریطلبی اغلب در بازیهای جمعی و گروهی به رشد لازم میرسد. از طرف دیگر، كودك در ضمن بازی با رفتار بزرگسالان و نقشی كه خود او در آینده باید ایفا كند آشنا میشود و قدرت جسمانی-كلامی، ذهنی و استعداد خود در برقراری ارتباط با دیگران را گسترش میدهد.
از بعد رشد اجتماعی، تعامل در بازی با دیگر كودكان، كودكك را قادر میسازد تا تصورش را از خود و دیگران بهصورت عام رشد دهد. كودكی كه بازی میكند نقش خود را بهطور مرتب تغییر میدهد و مجبور میشود چشمانداز خود را نیز تغییر دهد. در بازیهای گروهی كه در این مقررات و قواعد است بازیكن باید نقش دیگر بازیكنان را بداند - همانطور كه نقش خود را میداند - همچنین باید توانایی بر عهده گرفتن نقش دیگران را در خود رشد و توسعه دهد. كودك شروع به ارزیابی تواناییهای خود در مقابل دیگرن میكند و هویت یا تصور از خود را بهبود میبخشد. بچههایی كه بازی میكنند بیش از هویت خود یاد میگیرند. آنها از طریق بازی كردن نقشهای مختلف بزرگسالان، مقررات اجتماعی و معیارهایی را كه رفتار بازیگر را تنظیم میكند، میآموزند.
در بازیهایی كه دارای مقررات و قواعدی هستند، بازیگر باید یاد بگیرد كه به قواعد بازی، حتّی زمانی كه انگیزههای آنی او را بهسوی یك رفتار كاملاً متفاوت سوق میدهد، تسلیم شود.
كودك در بازی یاد میگیرد كه چگونه در بین جمع زندگی كند. چه ضوابطی را برای زندگی در نظر داشته باشد. در درگیریها، در معركة زندگی چه موضعی و چه راه و روشی را در پیش گیرد. بازیها افراد را به مقررات و ضوابط زندگی آشنا میكنند، روح سازگاری را در افراد پدید میآورند، فنون زندگی جمعی را عملاً به طفل یاد میدهند. كودك در سایة بازی درمییابد كه همیشه نمیتواند از طریق اعمال خشم به پیش برود. در همهجا نمیتواند عصبانی شود و نظرات خود را اعمال نماید. همهگاه نمیتواند دیگران را وادار به تسلیم خواستههای خود كند، بلكه در مواردی كه لازم است تسلیم خواستههای دیگران باشد بخصوص كه آن خواستهها بهحق باشند.
بازی به كودكان میآموزد كه زندگی یك داد و ستد است. در ازای دریافت خدمتی باید خدمتی برای دیگران انجام داد. اگر چیزی از كسی میگیریم باید چیزی هم متقابلاً به او بدهیم وگرنه اجتماع وجود ما را تحمل نخواهد كرد و بالاخره بازی افراد را وامیدارد كه تن به پذیرش و صلح دهند و دریابند كه همهگاه نمیتواند از راه جبر و فشار سلطه خود را بر دیگران اعمال كرد.
رشد اخلاقی:
كودك هنگام بازی درمییابد كه اگر بخواهد فرد قابل قبول به حساب آید، باید درستكار، راستگو، عادل و ... باشد. كودك هنگام بازی پی میبرد كه خوب یا بد بودن یك عمل چگونه است و دیگران چگونه با او برخورد میكنند. برای مثال، در بازی دزد و پلیس كودك متوجه میشود كسی كه دزد است عمل بدی انجام داده كه منجر به تعقیب او بهوسیلة پلیس شده است و درنهایت با دستگیر شدن و پذیرش تنبیه به زشتی و غیراخلاقی بودن دزدی صحه گذاشته و بر عدالت اجتماعی احترام میگذارد و در عین حال صفات و خصایلی كه كودك در تعاملات روزمره با همسالان و بزرگسالان كسب میكند، در بازی تكامل مییابد. از طریق بازی میتوان نقایص فردی، اخلاقی و شخصیتی او را اصلاح كرد و فكر و اندیشة او را رشد داد. كودكی كه ترسو و بزدل است از طریق بازی میتواند شجاع و باشهامت باز آید. مثلاً بازی قایم با شك آن هم در شب خود میتواند ترس او را از تاریكی تعدیل كند و یا از بین ببرد، زیرا طفل ناگزیر است به گوشهای بخزد، در تاریكی قرار و آرام گیرد. در ضمنِ بازی میتوان كودك بدخوه را از این حالت بدخواهی بهدرآورد. حسّ برابری، تعاون، نوعدوستی و برادری را به او یاد داد.
رشد حسّی:
فعالیتهای اطفال در بازی باعث تقویت عضلات اعصاب و قلب آنها میشود. اطفال به بازی مبادرت میورزند زیرا كه آنها از لحاظ بدنی سالمند. به عبارتی دیگر، فعالیت كودكان در بازی نشانة سلامت آنهاست و به حدّی این موضوع طبیعی است كه چنانچه كودكی بازی نكند، ما به این فكر میافتیم كه باید اتفاق ناگواری رخ داده باشد. اگر كودكان را از بازی كردن محروم سازیم، به احتمال قوی از آنها خوشی را دور ساخته و بالطبع رشد آنها را مختل نمودهایم. رشد ذهنی تا اندازهای به رشد جسمی بستگی دارد.
بهطور خلاصه، بازی بهترین فرصت را برای پرورش بدن، ذهن، شخصیت و منش آدمی فراهم میآورد.
بانک مقالات آسیب شناسی گفتار و زبان / مرکز آموزش عالی علوم پزشکی وارستگان –