تاریخ انتشار: 12 دی 95 | بازدید: 1676 مرتبه | دیدگاه: 0
اشتراک گزاری چاپ

با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

زندگی

گفت : زندگی مثه نخ کردن سوزنه!
یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی، ولی چشات انقد خوب کار میکنه که همون بار اول سوزن رو نخ میکنی،
اما هر چی پخته تر میشی، هر چی بیشتر یاد میگیری چجوری بدوزی، چجوری پینه بزنی، چجوری زندگی کنی،
تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن.
گفتم : خب یعنی نمیشه یه وقتی برسه که هم بلد باشی بدوزی، هم چشات اونقد سو داشته باشن که سوزن رو نخ کنی؟
گفت: چرا، میشه، خوبم میشه
اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه.
گفتم چطور مگه؟
گفت : آخه مشکل اینجاست، وقتی که هم بلدی بدوزی، هم چشات سو داره،
تازه اون موقع میفهمی
نه نخ داری، نه سوزن
زندگی
برچسب ها:

مطالب مرتبط

  • افلاطون

    از افلاطون پرسيدند :شگفت انگيز ترين رفتار انسان چيست؟ پاسخ داد : از كودكى خسته...

  • زندگی

    گفت : زندگی مثه نخ کردن سوزنه!یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی، ولی چشات انقد...

  • زندگی

    جلوی آینه ایستاده ایدست در لای موهایتو تاری سپید را نشانه رفته ایتیک،تاک،تیک ...صدایِ گذرِ...

  • اهمیت ویتامین دی در سال اول زندگی

    طبق یافته های یک مطالعه، مصرف ویتامین D در اولین سال زندگی موجب تشکیل توده...

  • خوشبختی

    ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﭼﯿﺰ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﯾﻚ ﻣﻌﺠﺰﻩ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮔﺎﻡ ﻫﺎﯾﺶ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺳﺖ...