ساعت اندكى از اندك گذشته
بيش رفته و بيش نمانده
وقت بازگشت است
از سرايي به سراى ديگر
سوار ماشين مى شوم
از پاركينگ خارج مى شوم
نَفَسِ دود گرفته ى باد صبا،خُلقم را تنگ مى كند
بى همت، بعد از چند دقيقه خودم را به همت مى رسانم
مدتيست فضاى بين مسيرهاى رفت و برگشتِ همت،بين گارد ريلهاى وسط همت،ماواى كارتن خواب ها شده
هر عصر در بى حوصلگى ترافيك همت،بيقرار ديدنشان هستم
علت را نمى دانم
شايد نگاههايشان
شايد بى هدف راه رفتنشان
شايد و شايد و شايد
هر چه هست حسى مرا ترقيب به ديدنشان مى كند
گاهى در ايستايي همت ! ،پولى بهشان مى دهم
آنهم با ميل و رغبت
گاهى تكه اى شيرينى در اين ديار بى همت
مى انديشم
آنها به چه مى انديشند
ديده ام كه اكثرا به دور دست ها خيره مى شوند
در آن دور دست ها بدنبال چه مى گردند
هفته ى پيش كمى سرد بود و نم باران غمم را مى شست
برف پاك كن هاى ماشين رقص كنان با ترنم باران پايكوبى مى كردند
طبق معمول به لاين سرعت امدم
تا در ترافيك بى حوصله ى همت ببينمشان
يكى بود(ايكاش همان يكى هم نبود)
با پاهايي پوشيده از پارچه ،هر يك درون يك نايلون
براستى
كجاى كار خطا رخ داده
امان از اين همت!
همين!
جاويد
٩٥/١٠/٢٠
دکتر جواد کاکویی(مدیر ارشد بیمارستان آتیه)