تاریخ انتشار: 18 بهمن 95 | بازدید: 1365 مرتبه | دیدگاه: 0
اشتراک گزاری چاپ

با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

مهتاب

يه شب،يه گوشه اى،يه جايى زير چتر آسمون ،با ماه سخن گفتم
گفتم خسته نمى شوى از چرخيدن بدور زمين،
گفت سير نمى شوم از ديدنش
گفتم،تو كه نور ندارى ،روشنى ات از چيست
گفت،از تابش قلب مهربان زمين
گفتم نيروى چرخيدنت از چيست
گفت از آتش عشق عاشقان زير نور مهتاب
گفتم روى چو ماهت چه زيباست
گفت انعكاس زمين بر ماست
گفتم بدنبال چه ميگردى
گفت گمشده ام. كه دور از چشم نابيناست
گفتم چشم من كه بيناست
گفت چشم دل را گفتم،چشم ديگر رو به خطاست


جاويد


دکتر جواد کاکویی(مدیر ارشد بیمارستان آتیه)
مهتاب
برچسب ها:

مطالب مرتبط

  • صبر

    صبر مى كنممى ايستم ، تا زمان برودمى گذارم از من عبور كندمى خواهم اينجا...

  • رقصنده ای در باد

    مهربانم،اگر بارى دگر بدنيا بيايم،بدان كه:مى خواهم رقصنده اى در باد باشميا كه سبكبال ،چون...

  • راهی روشن

    دلم،دلم كمى هوا مى خواهدهوايي پاك و پر از صفا مى خواهدراهى روشن، به نور...

  • بهار

    بهار را شنيده اى؟برايم از بهار بگواز حياتى دوبارهاز پونه هاى خنداناز زيبايي رنگين كماناز...

  • پرواز

    پرواز كن!چون كودكى بر فراز روياهايتنكند پر كشيدن را از ياد برده باشىپرواز...