تاریخ انتشار: 19 تیر 95 | بازدید: 1907 مرتبه | دیدگاه: 4
اشتراک گزاری چاپ

با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

نویسنده 8 ساله فرزند آتیه

آب



یکی بود یکی نبود یک پسری بود که حرف هیچ کسی را گوش نمی داد و مادرش همیشه بهش می گفت : پسرم وقتی که آب می خوری شیر آب را ببند ولی پسرک می گفت : نه نمی خوام . نمی بندم و همینطوری شیر آب را باز می گذاشت و می رقت و اونوقت آب جمع شد تو کل خونه مادرش نگران آمد دید که توی کل خونه آب جمع شده تا سقف آب گرفته و پسرک هم در آب شنا میکرد و غرق میشد آنوقت مادرش سریع به آتش نشانی و پلیس زنگ زد که بیان آبها رو جمع کنند و پسرک را نجات بدهند . آنوقت مادر پسرک خیلی ناراحت و عصبانی شده بود و پسرک متوجه شد که کار اشتباه و خطرناکی کرده است و قطره های آب هم از پسرک عصبانی شده بودند . آنوقت همه قطره ها با هم که موج می زدند با کلی ناراحتی و عصبانیت به پسرک نگاه می کردند. آنوقت پسرک هم از دست خودش عصبانی شد و یاد گرفت که دیگه آب را همینجوری باز نزاره و هرچقدر که لازم داره آب برداره . آنوقت هر جایی که می رود به همه دوستاش یاد می داد که آب را به اندازه لازم بردارند و مادرش هم دیگر از او راضی بود .

 


نویسنده : دیانا پزشکیان.





نویسنده 8 ساله فرزند آتیه
برچسب ها:

مطالب مرتبط

نظرات این مطلب: 4 افزودن نظر جدید

  • mehdi 95/4/19

    بسيار زيبا .شادباش

  • mehdi 95/4/19

    بسيار زيبا .شادباش

  • ‌مهدی 95/4/19

    ‌باسپاس از زحمات شما عزیزان

  • ‌مهدی 95/4/19

    ‌باسپاس از زحمات شما عزیزان

افزودن نظر جدید