شب است
كنار پنجره
به دنياى بيرون مى نگرم
به چراغ هاى روشن
به نور زردشان
كه هر يك راوى اند،راوى داستانى از سرايي
فقط كافيست،گوش دل بسپارى
در آن گوشه چراغى روشن است
همه خوابيده اند
جز او،مادر خانه را مى گويم
نمى دانم عشقى سرشار از مهر دارد
يا مهرى اكنده از عشق
كمى آنطرف تر چراغى ديگر
و نوزادى كه سخت به سينه ى مادر چسبيده
همچون كوهنوردى كه از ترس افتادن به لبه ى پرتگاه چنگ انداخته باشد
مادر نيم نگاهى به خستگى اش دارد
و نيم نگاهى به شيره ى جان و تنش
نمى دانم عشقى سرشار از مهر او را بيدار نگه داشته
يا مهرى آكنده از عشق
آنسو
چراغى سو سو مى زند
نورى گرما بخش از پنجره ،سياهى شب را مى شكافد
مادرى نجوا كنان دعا مى خواند
دعايش كائنات را مى شكافد
و به حيات خاموش ستاره ها جانى دوباره مى بخشد
از آن دورها نورى سفيد از پشت پرده پيداست
مادرى در انديشه ى معاش بدنبال راهى پرتلاش است
بيرون پنجره فرشته هاى آسمان از روزنه اى نگاهى به درون خانه مى اندازند
از روزنه اى ،براى معاشش روزنه اى مى گشايند
به هر سو چراغى
به هر سو مادرى
به هر سو مهرى
به هر سو عشقى
به هر سو بهشتى زير پاى مادر
جاويد
دکتر جواد کاکویی(مدیر ارشد بیمارستان آتیه)