سادگی روستا
و كوچه اى پر از سادگى روستابا ديوارهايي كهنه و خزه بستهو شاخه هايي كه از پشت ديوار سَرَك مى كشندبا كودكانى بازيگوشو توپى پلاستيكى، پر از شوق دويدناز گوشه ى چشم هايم...
ادامهو كوچه اى پر از سادگى روستابا ديوارهايي كهنه و خزه بستهو شاخه هايي كه از پشت ديوار سَرَك مى كشندبا كودكانى بازيگوشو توپى پلاستيكى، پر از شوق دويدناز گوشه ى چشم هايم...
ادامهنقشه اى رنگارنگاز جهانى يكرنگبر نقشه،گربه اى تو را نگاه مى كنددر گوشه اى از خاك پهناورشمردابى چشم به رخِ تو داردو تو ،به هزار توىِ مرداب چشم دوخته اىآنهم سوار بر زورقى ژوليدهبا قايقرانى...
ادامهپشت ديوار كودكىبازيهاى كودكانه را جا گذاشته امحتى ذوق بچگى راپشت خانه ى مادر بزرگسفره هاى رنگين يكرنگى را جا گذاشته امحتى نگاه پر مهر مادر بزرگ راپشت درخت آشناييشعله هاى سوزان عشق را هم...
ادامهكوچه اى رو به بن بستانتهاى كوچه، تراژدى دستانى كوچك ،روايت داستان قديمىِ بودن را مى سرايدآنهم با،،زخم آرشه بدست زخمىِ پسرك كولى بر چهره ى مندرس سازى فرتوتصدايي دلنشين كوچه را از آن خود...
ادامه